معجزه روی معجزه دیدید. قبول نکردید. گفتم توبه کنید، می پذیرم. توبه کردید و شکستید. نظاره گر احوالات و بگو و مگوهای تندتان با رسولم بودم. اما می دانید چه چیز را به مردمان ثابت کردید؟ قلبتان سخت شده است، چون سنگ. اما نه! سنگ به آن سختی می شکند و آب به آن لطیفی از دلش بیرون می ریزد. چطور می توانم بگویم قلب شما از سنگ شده. شما هیچوقت در مقابل رسولم نرم نخواهید شد. هیچوقت مهربانی های من در قلبتان رسوخ نخواهد کرد. بروید ای از سنگ بدتران.









+ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74 بقره)







پ.ن: وقتی در سوره بقره بعد از برشمردن معجزات حضرت موسی (ع) و بهانه های قوم بنی اسرائیل به این آیه رسیدم. یاد حکایت عاشورا افتادم. حکایت از سنگ سخت تر شدن عده ای که حسین رو بهتر از من و شما می شناختند. هیچ چیز نرم شان نکرد حتی خون گلوی علی اصغر







مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها