دیروز خواهر زاده پنج ساله ام دوید و اومد و یه کتاب گرفت جلوم و گفت: خاله برات هدیه آوردم!

این کتاب بود: نقطه







اولش ذوق کردم که هدیه دارم و اینکه بچه ی فسقلی هم یاد گرفته هدیه دادن رو. کلی ازش تشکر کردم و برای قدردانی چند صفحه ای رو براش بلند بلند خوندم. چنان لبخندی روی لباش بود که میشد فهمید هر سی و شیش تا دندونش کاملا فاصله دار هستن :)
امروز صبح این کتاب رو کامل خوندم. چند دقیقه هم نشد ولی من بیشتر از چند دقیقه بهش فکر کردم. کتاب جالبیه. بچه ای که میگه من نمیتونم نقاشی بکشم و معلمش وقتی می بینه که کاغذش رو سفید گذاشته میگه: آفرین تو یه خرس قطبی توی یه روز برفی کشیدی! (نگم از رفتار پدر و مادر و معلم ها!! نگم) بچه هم میگه: نه من نمیتونم نقاشی بکشم. معلم جوابش رو میده که: می تونی یه نقطه بزاری؟ بعد از اینکه این کارو می کنه. میگه اسمت رو هم بنویس. بچه فرداش میاد و می بینه که معلم اون رو به دیوار زده. با خودش فکر می کنه که خوب من می تونم بهتر از این هم بکشم. و شروع می کنه به کشیدن و کشیدن و.
میدونم که توی این سال ها کتاب های کودک خلاقانه ی زیادی نوشته یا ترجمه شده و تو بازار هست. اما این داستان طور دیگری برام جالب بود. چقدر راحت و عمیق مفهوم بلندی رو رسوند. اینکه اگه کاری رو بلد نیستی اما دوست داری انجام بدی مهم اینه که شروع کنی حتی با یک نقطه!
همین الان که تلویزیون رو روشن کردم داشت محله گل و بلبل می داد. با خودم فکر کردم چند درصد مخاطب های این برنامه بچه ها هستند؟ (به صراحت می تونم بگم از بین تمام بچه های فک و فامیل ما تقریبا 10 درصد و شاید هم کمتر) بعد به برنامه های موفق دیگه فکر کردم. مثلا شکرستان که خودم خیلی دوستش دارم، اما یادمه وقتی پخش میشه بیشتر بزرگت ترها ذوق می کنند تا بچه ها! یا مثلا کلاه قرمزی عید رو می تونم بگم وقتی به همه بچه های فامیل گفتم که می بینید گفتن نه! ما کلاه قرمزی رو نمی بینیم! (هر چند که خود من به شخصه کلی دوسش دارم)
ما داریم برای بزرگ ترها برنامه کودک می سازیم یا برای کوچولو موچولوها؟
واقعا به جد ما چقدر از زاویه ی نگاه یه کودک برنامه می سازیم یا کتاب می نویسیم؟ ما اصلا کودک رو می شناسیم؟






+من منکر این نیستم که همه کارتون ها یا کتاب های ایرانی ناموفق هستند. ولی خیلی انگشت شمار شدن توی این سالها. برخلاف تصور اینکه به گمانمون داریم رشد می کنیم!







پ.ن: دنیای بچه هامون تکرار شدنی نیست. اگه نمی سازیمشون، خرابش نکنیم حداقل. بعضی ها که ذوق می کنند مثلا بچه شون  تو 4 سالگی کلی جدول ضرب و بلده! یا بدتر از این وقتی خیلی بزرگ تر از سنش حرف میزنه همه میگن: وااای عجب بچه ای! عده ای هم که فقط برای رهایی از شر بچه بلدن یه گوشی و تبلتی، شبکه ماهواره ای چیزی جلوش روشن کنن!
پس این بچه ها کی قراره با شماها لحظات شادی رو بگذرونند؟
امروز کتابی رو می خوندم که داشت می گفت برای یه بچه شاید ذوق خوردن کیک فقط ده دقیقه باشه ولی ممکنه یه ماه طول بکشه تا فکر کنه کیک تولدش چه شکلی باشه. بزارید توی همون یه ماه کیف کنه و شاد باشه! نگید حوصلمونو سر بردی از بس بهش فکر کردی یا ذلمون کردی از بس از این شیرینی فروشی رفتیم به اون یکی. دنیای اون با ما فرق داره!






مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها